هادی سپهرزاد دو و میدانیکار تیم ملی چندی پیش در مسابقات قهرمانی آسیا در اردن برای اولین بار هم ایران را صاحب مدال دهگانه کرد و هم خودش به یکی از آرزوهایش رسید.
آرزوی دیگر و رفتن به المپیک است. آرزویی که خانم سپهرزاد مادربزرگ هادی برای برآورده شدنش روز و شب دعا میکند.ژ
- بعد از مسابقه با چه کسی صحبت کردید؟
بعد از اینکه مسابقه تمام شد، برعکس همه خیلی خوشحال نبودم؛ نه اینکه از مدالم ناراحت باشم، نه. حالم گرفته بود، میتوانستم مدال طلا بگیرم ولی به خاطر یک اشتباه مدال را از دست دادم. اگر در 1500 متر زودتر استارت میزدم، حالا اولین مدال طلای تاریخ دهگانه ایران را میگرفتم، نه مدال نقره.
- پس به کسی زنگ نزدید؟
چرا، اول زنگ زدم خانه تا با مادربزرگم صحبت کنم ولی نشد، بعد هم زنگ زدم به مربیام که در ایران بود. البته مادربزرگم خودش زنگ زد و تبریک گفت.
- قبل از مسابقهها چطور، با مادربزرگتان صحبت میکنید، اینکه برایتان دعا کند و...
بله. من همیشه با مادربزرگم صحبت میکنم؛ چه در مسابقات، چه زمانی که در اردو هستم. برایم فرقی نمیکند همیشه زنگ میزنم و حال و احوالش را میپرسم. در این یکی دو ساله، بیشتر وقتم را در اردو گذراندهام و از خانه دور بودهام. برای همین هر وقت تمرینم تمام میشود، با مادربزرگم صحبت میکنم و گزارش کار میدهم. من از بچگی پیش مادربزرگم بودهام. رابطه خیلی خوبی با هم داریم.
- اختلاف سنیای که دارید هیچوقت مشکلساز نشده؟
اختلاف نظر که در همه خانوادهها و مادر و پسرها هست ولی آنقدر نیست که مشکلساز شود.
- تا حالا شده به شما بگویند این چه رشتهای است که انتخاب کردهاید یا اینکه اگر فوتبالیست یا کشتیگیر میشدی، بهتر بود؟
بله. وقتی آسیب میبینم میگوید کاش رشته دیگری انتخاب میکردی که راحتتر بود و کمتر آسیب میدیدی. من خیلی آسیب میبینم. الان کتف چپم هرز شده، عضله کتفم تا حالا5-4 بار از جایش درآمده. عضله پشت پایم هم آسیب دیده.
خب، وقتی این آسیبدیدگیها و دردهایی را که من میکشم، میبیند ناراحت میشود و میگوید برو دنبال یک ورزش کمخطرتر ولی وقتی مدال میگیرم و رکورد میزنم همه حرفهایش را فراموش میکند و دوباره تشویق میکند و دلگرمی میدهد.
به این فکر کردید که با یک هدیه جالب، غافلگیرش کنی؟
بعضی وقتها به مناسبتهای مختلف هدیه خریدهام، تا چند وقت دیگر هم میخواهم بفرستمش مکه. میدانم خیلی خوشحال میشود. آرزویش رفتن به خانه خداست. فکر میکنم این بهترین هدیهای است که میتوانم به مادربزرگم بدهم.
- شما جایی گفته بودید، خیلی اتفاقی وارد دوومیدانی شدهاید درست است؟
بله. من برعکس بچههای دیگر تیم ملی خیلی دیر ورزش حرفهای را شروع کردم. 17 سالم بود که تمرینات جدی را شروع کردم. خیلی تصادفی دوومیدانیکار شدم. قبل از اینکه وارد این رشته بشوم، هیچ شناختی از دوومیدانی و رشتههای مختلف آن نداشتم.
من از مدرسه شروع کردم؛ از زنگ ورزش. بعد در مسابقات مدارس شرکت کردم و برای مسابقات تهران انتخاب شدم. بعد از اینکه در چند مسابقه مدال گرفتم، علاقهمند شدم ادامه بدهم. البته استعدادم خوب بود و خیلی زود پیشرفت کردم. از 19 سالگی هم به تیم ملی دعوت شدم و الان 6 سال است که ملیپوش هستم.
- هیچوقت پشیمان نشدهاید؟
چرا بارها. من سختترین رشته دو و میدانی را انتخاب کردهام. تمریناتی که انجام میدهم واقعا سخت و طاقتفرساست. وقتی برای یک مسابقه، چند ماه تمرین میکنم و آنطور که دلم میخواهد نتیجه نمیگیرم، به خودم میگویم کاش یک کار دیگری میکردم.
البته این مسائل خیلی طول بکشد، یکی دو ساعت واغلب هم بعد از فشار مسابقات است. من از اینکه دو و میدانیکار شدهام خوشحالم چون فکر میکنم از لحاظ بدنی و فیزیکی با این رشته تناسب دارم و میتوانم در آن موفق شوم.
- بعد از مسابقات قهرمانی آسیا در حال استراحت هستید دیگر؟
نه باور کنید که ما استراحت نداریم. من الان برای مسابقات مرحله چهارم لیگ که ورودی المپیک هم هست، آماده میشوم. اگر در امان مدال طلا میگرفتم، سهمیه المپیک را هم داشتم ولی 33امتیاز کم آوردم.
- برای رسیدن به المپیک پکن چقدر باید امتیاز داشته باشید؟
7700 امتیاز. در حال حاضر رکوردم 7667 امتیاز است. باید به امتیاز ورودی المپیک برسم. (احتمال اینکه هادی به آرزویش برسد زیاد است. البته نه به خاطر تمرینات فشردهای که انجام میدهد، بیشتر به خاطر دعاهای مادربزرگش که بیشتر از نوهاش برای المپیک هیجان دارد. من همیشه برای هادی دعا میکنم و مطمئنم میتواند ورودی المپیک را بگیرد.)
- خانم همیشه همینطور روحیه میدهید؟
بله. همیشه تشویقش میکنم. هادی برای من خیلی عزیز است. حتی عزیزتر از بچههای خودم. من برای این بچه خیلی زحمت کشیدهام؛ از 2 سالگی خودم بزرگش کردهام.
- قبل از مسابقه با هادی صحبت میکنید؟
بله. به او زنگ میزنم و میگویم نگران نباشد. مسابقه است دیگر مادر، حالا یا موفق میشوی یا نه.
- از اینکه هادی دوومیدانیکار است، راضی هستید؟
چرا نباشم. من به او افتخار میکنم. اینکه ملیپوش است و برای کشورش مدال میگیرد برای من خیلی ارزش دارد. از همه مهمتر اینکه پسرم سلامت است. شاید اگر درسش را ادامه میداد، بیشتر خوشحال میشدم ولی حالا هم راضیام که سراغ ورزش رفته و سلامت است. البته نگران که هستم.
- نگرانی برای چی؟
میترسم. همیشه دعا میکنم برایش اتفاقی نیفتد. خب، ورزش خطرناکی است دیگر؛ پرتاب نیزه و دیسک و دویدن و پریدن و... همین چند وقت پیش در یک مسابقه ورزشکاری که کنار پیست بود و از همهجا بیخبر تمرین میکرد، آسیب دید، نیزه یکی دیگر از ورزشکاران به پهلویش خورده بود. بنده خدا کلیهاش را هم از دست داد. حالا نگرانیام کم بود، این هم اضافه شد. از آن روز به بعد دعا میکنم یک وقت نیزه به هادیام نخورد.
- وقتی اولین بار هادی در تاریخ دوومیدانی ایران مدال نقره رشته دهگانه را گرفت، چه احساسی داشتید؟
باورتان نمیشود وقتی از تلویزیون شنیدم از خوشحالی گریه کردم و سریع زنگ زدم باهاش صحبت کردم.
- هادی از مسافرتهای خارجیاش، سوغاتی هم می آورد؟
بله ولی من راضی نیستم، همیشه به او میگویم پولش را هدر ندهد. من فقط میخواهم او سالم و سلامت برگردد. به همین خاطر است که به هادی میگویم پولش را برای آیندهاش جمع کند. جوانی و سلامتش که دیگر برنمیگردد. شغل دیگری هم ندارد، من هیچی نمیخواهم. فقط میخواهم نوهام که تمام زندگی من است به آرزویش برسد.
- آقای سپهرزاد، آرزوی شما حتما رسیدن به المپیک است؟
نمیدانم، شاید، ولی بزرگترین آرزویم این است که روزی بیاید که به آن چیزی که میخواهم برسم. جایگاهی که احساس میکنم حق من است حالا چه از لحاظ مدال و اعتبار و چه از لحاظ موفقیت در ورزش.
- آن چیزی که میخواهید دقیقا چیست؟
خب شاید آرزوی هر ورزشکاری این است که در المپیک شرکت کند. من تا المپیک فاصله زیادی ندارم. دوست دارم در بازیهای المپیک پکن حضور داشته باشم و البته مدال هم بگیرم. تا حالا هیچ دوومیدانیکاری از ایران مدال طلای جهانی المپیک نگرفته. فعلا شبانهروز تمرین میکنم تا به هدفم برسم.
- راستی بعد از مدالی که گرفتید، پاداش و جایزهای هم دریافت کردید؟
نه فعلا. قرار است فدراسیون یک پاداشی بدهد. چند روز پیش میهمان رئیسجمهور بودیم. بچههای والیبالیست که در جهان سوم شدهاند، هم بودند. آنها هر کدام یک ماشین جایزه گرفتند ولی به دوومیدانی کارها چیزی ندادند.